رفتن برای رسیدن 6 - میناب هرمزگان - بهمن 1402

کودکان،

نمادی از پاکی و شور زندگی

مظهر رهایی و سرزندگی

خنده‌هایشان همانند بارانی از نور، دل‌هایمان را روشن می‌‎سازد. 

همچون قهرمانانی کوچک در جادوی خودشان غرق می‌شوند و با نگاهی نو به جهان، عیدها را به وجود می‌آورند.
آرزویمان برایشان این است که بادبادک آرزوهایشان بر فراز آسمان اهدافشان، همواره بالا برود.

صبا جوادی - اپتومتریست

   

سرانجام پرونده سفر ششم رفتن برای رسیدن با همه فراز و نشیبش بسته شد. اما حکایت ها همچنان باقی است؛ حکایت فقر و سوء مدیریت، توزیع نامناسب منابع، حکایت قاچاق علنی ثروت ملی برای رسیدن به حداقل ملزومات زنده ماندن.
آری، ما رفتیم ثابت کنیم دستانی داریم که نیرومندانه آهنگ محبت می نوازند و دل‎‌هایی که ترانه عشق و امید می‌سرایند  و تنها ثروتمان مهربانی است که  در بخشش آن بی نهایت سخاوتمند هستیم.
صبوری می‌کنیم، برسد زمانی که دیگر کودکی در انتظار مهربانی ننشیند و مردم کشورم به سبب فقر، هویتش را چون پلاک نیسان آبی بندر تیاب، مخدوش نکند.
صبوریم تا وقتی که کاسه صبرمان لبریز نشود.

محمد خجسته

   

روزگار غریبی است نازنین، 

از اینجا که منم تا آنجا که توئی، کویرها و کوه های زیادی است

فروغ چشمانت فانوس راهنمای ما شد تا ناهمواری ها را با قوت قلب پشت سر بگذاریم و به سوی تو روانه شویم 

و چه پیمایش لذت بخشی، وقتی مقصد در تداوم نگاه تو باشد.

سارا خوشگو - مربی و تسهیلگر کودک

   

دومین سفر من در "رفتن برای رسیدن" به لذت آرامش در ورای خدمت به مردم محروم سرزمینم ایران، در منطقه دور از دسترس، در میانه آب و خاک، در بهمن ماه 1402 در میناب، رقم خورد.
این بار با ره‌آورد سفر قبل و غَلیان حس شیرین نوع‌دوستی و عشق‌ورزی خالصانه  به پریا و محمدهایی دیگر در خط‌های دور از دسترس، بیش از پیش مشتاق‌تر بودم برای روانه شدن، در میناب هر لحظه غرق مهمان‌نوازی میزبان می‌شدیم و من هماره در حیرت بودم که این همه دریا دلی و سخاوت با فقر و محرومیت چگونه با هم عجین شده‌اند؟
و هزاران افسوس که  نگین ایران عزیزمان سایه‌نشین فقر و محرومیت شده بود و در گوشه و کنار شهر جدال فراوان می‌دیدی با فقرو بی عدالتی! 
در میان کودکان در انتظار برای معاینه چشم، مهناز، محمد صالح، امیرعلی، محمد سبحان  و پرهام و 7 نفر دیگر از آسیب بینایی شدیدتری نسبت به همسالان در رنج بودند و امیدوار به دستانی که آمده بودند فروغ مهر و امید را به چشمانشان  هدیه کنند. عزیزان دلی که نمی‌دانستند چگونه باید با این محدودیت در کنار سایر محرومیت‌ها، کنار بیایند و ما رفته بودیم که بیاموزیم چطور بهتر دیدن را و چگونه با این رنج زیستن را!
و اما مهمتر اینکه حکایت همچنان باقی‌ست و خیل عظیم مردمان نجیب و شریف میهن همچنان منتظرند که دیدگانشان با نور امید و همدلی پرفروغ‌تر شود. 
"پس باید روانه شد تا جاودانه شد".

امینه نگهبان - کارشناس آموزش کودکان استثنائی

 

   
   

 


رفتن برای رسیدن

سلسله ماموریت‌هایی جهت انجام معاینات ضروری چشم دانش‌آموزان در مناطق کم‌برخوردار کشور به منظور تامین یا به روز رسانی عینک ایشان است. ضمن مراقبت بینایی در این ماموریت‌ها، با موارد عمیقی از محرومیت‌های اجتماعی مواجه می‌شویم که نیازمند حمایت، بازتوانی و مداخلات جدی اجتماعی است.
تامین تجهیزات کمک بینایی نیز در اولویت‌های این ماموریت جهت دانش‌آموزان کم‎بینا و نابینای مناطق کم‌برخوردار پوشش داده شده است. همچنین تامین هزینه‎های رفت و آمد دانش آموزانی که نیاز به ارجاع به مرکز ریفرال دارند، هزینه اسکان و جراحی ایشان، از مواردی است که تامین هزینه آن نیاز به حمایت خیرین دارد.




اخبــار



گالری

نقاشی دیواری
نقاشی دانش آموزان
سفر


حامیان خیریه