رفتن بری رسیدن 3 - سپیددشت و دلفان لرستان - مرداد 1401

 

با توجه به محیطی که در آن بزرگ شده بودم و به واسطه طرح دوران پزشک عمومی در یکی از روستاهای محروم و صعب العبور استان لرستان، این سفر آنگونه که برای برخی از دوستان تجربه جدیدی بود، برای من نبود و از قبل با چنین محیطی آشنا بودم. اما به واسطه فعالیت نوع دوستانه ای که ارائه شد و خدمتی که مجموعه همکاران در حد توان و امکانات خود توانستند به مردم محروم منطقه ارائه کنند تا دردی از هزاران درد آنها را کم کند برای من خیلی لذت بخش و تجربه بسیار خوبی بود. مطمئنا خیلی دوست دارم بازهم چنین شرایطی فراهم شود که بتوانم در حد توان به مردم محروم سرزمینم کمک کنم.
استان لرستان از نظر شرایط اقلیمی و محرومیت، همچون استان محل زندگی من (کهگیلویه و بویراحمد) بود و واقعاً بعضی از مناطق آن بسیار محروم هستند. از نظر شرایط بهداشتی و امکانات دسترسی به پزشک در حوزه بهداشت نیز امیدوارم روزی فرا برسد که هیچ کجای این سرزمین، مردم دغدغه از نظر سلامت نداشته باشند.
در این سفر روحیه همکاری بچهها بسیار بسیار عالی و برای من جذاب و قابل توجه بود. خیلی برایم جالب بود که در این تیم به واسطه هدف مشترکی که داشتیم جدا از باورها و اعتقادات، در کنار هم به معنی واقعی کلمه تیم، با یکدیگر همکاری و همدلی بسیار خوبی داشتیم. این سفر تجربه جالب و لذت بخشی بود.

دکتر محسن دهیوده

   

سفر پر باری بود که با هدف کمک به مردم محروم طرح‌ریزی و اجرا شد؛ خصوصا عینک‎های اهدایی به کودکان به دلیل بار مالی که برای خانواده‎ها داشت، توانست کمک خوبی برای بهبود بینایی آنها باشد. ویزیت، درمان، تشخیص، ارجاع، نوسازی عینک‎های شکسته و ... همگی برای آنها نویدبخش "امید" بود و اینکه افرادی به شما و سلامتی شما فکر می‌کنند. این خدمت نوع‌دوستانه یعنی، بیماری‎های شما لاعلاج نیست و افرادی هستند که به شما خدمت کنند.

دکتر مطهره صادقی

   

 به دیار لرستان که پا می گذاری بوی سادگی و معرفت از خاکش به مشام می‌رسد. مردمانی پر از صداقت و راستی، بدون تکلّف و آلایش هرآنچه را که در توان دارند، برای مهمان انجام می‌دهند. بعضی‌ها را دیدم که دستشان خالی بود اما از جان مایه می‌گذاشتند و چه بسیار بودند این "بعضی‌ها"
به چشم‎های کودکانشان که نگاه می‌کردم، سعی می‌کردم برق نگاهشان را از پشت عینک‌های زنگار گرفته‌شان ببینم. عینک‌هایی که مدت‌ها بود به دلایل مختلف نتوانسته بودند تعویض کنند. از یکی از بچه‌ها پرسیدم:"دوست داری در آینده چه شغلی داشته باشی؟" گفت:"عینک‌فروش" با تعجب پرسیدم:"چرا عینک‌فروش؟" جواب داد:"برای اینکه هروقت داداشم عینکم رو شکوند، عینک جدید برای خودم بردارم."
هدف شاد کردن دل این کودکان و خانواده‌شان بود. من به عنوان کوچکترین عضو این گروه خوشحالم که توفیق خدمت داشتم. بدون شک این فرصت را مدیون استاد ارجمند جناب آقای دکتر محمدی و تلاش‌های بی‌دریغ سرکار خانم دلشاد هستم.

صبا جوادی

«کد ملی تو برام بفرست» همه چیز از اینجا شروع شد. وقتی فهمیدم که قرار است در این سفر همراه تیم باشم، خیلی خوشحال بودم. برایم تجربه ای جدید و متفاوت گامی فراتر از زندگی روزمره‌ام بود.
برای من معنیِ واقعی این سفر از روز دومش شروع شد. وقتی بعد از طی مسیر پرپیچ و خم و طولانی به سپیددشت رسیدیم. در طول مسیر روستاها و عشایر زیادی را دیدم و به این فکر می کردم که اگر یک نفر از این افراد دچار مشکلی بشود، چقدر طول می کشد که به نزدیکترین شهر منتقل شود.
دیدنِ مردم سپیددشت و حرف زدن با آنها حسی را در من ایجاد کرد که قبلا وجود نداشت. دیدنِ ناراحتی در چهره‌ بچه‌هایی که بعد از معاینه متوجه میشدند که چشمانشان سالم است‌ و نیاز به عینک ندارند، دیدنِ دستان زحمتکش و صورت آفتاب سوخته پدر و مادرانشان که با تمام وجود سلامتی کودکانشان را می‌خواستند ولی به دلیل مشکلات مالی موفق به پیگیری و ادامه‌ درمانشان نشده بودند. تعجب‌آورتر از همه کودکانی با انحرافات چشمی که به راحتی با عینک و بعضی مراقبت‎های ساده قابل درمان بودند، یا کودکانی با قرمزی و خارش چشم به علت حساسیت‎های فصلی که به راحتی با چند قطره ساده قابل درمان بودند ولی از این درمان‎ها محروم شده بودند و زیباتر از همه اینها، لبخندِ پاک و معصومشان زمانیکه هدیه‌های کوچکمان را می گرفتند.
تمام این صحنه‌ها، حرف‌ها، خنده‌ها، و هماهنگی‎های تیمی، آشنا‌شدن با آدم‌های بسیار حرفه‌ای که در یک قدمی من در یک بیمارستان کار می کردند و سعادت آشنایی با آنها را پیش از این سفر پیدا نکرده بودم، همه و همه را مدیون این سفر هستم و خاطره اش تا ابد در ذهنم درخشان و قوی باقی خواهد ماند.
به امید اینکه هیچ کودکی در کشور عزیزم از مراقبت‎های اولیه‌ی سلامتِ چشم محروم نماند.

دکتر مریم محمدزاده

آسمان لرستان و طبیعتش زیباست ولی زندگی خیلی از مردمانش شاید در همان طبیعت زیبا، کامل نباشد. من در این سفر بچه‎های زیادی را دیدم که به دلیل آسیب یا ازدواج فامیلی یا عدم دسترسی به عینک، دیگر قادر به دیدن زیبایی‎های لرستان نبودند. از کمک کردن به آنها خوشحال بودم چرا که می توانستم به آنها کمک کنم تا بهتر ببینند. مردم لر مردم اصیل و صادقی بودند و در عین زندگی ساده، فرهنگ پیچیده ای داشتند. در کل تجربه ی لذت بخش و لطیفی از این سفر داشتم و بابت این همراهی بسیار زیاد خوشحالم.

نرگس فیروزی



رفتن برای رسیدن

سلسله ماموریت‌هایی جهت انجام معاینات ضروری چشم دانش‌آموزان در مناطق کم‌برخوردار کشور به منظور تامین یا به روز رسانی عینک ایشان است. ضمن مراقبت بینایی در این ماموریت‌ها، با موارد عمیقی از محرومیت‌های اجتماعی مواجه می‌شویم که نیازمند حمایت، بازتوانی و مداخلات جدی اجتماعی است.
تامین تجهیزات کمک بینایی نیز در اولویت‌های این ماموریت جهت دانش‌آموزان کم‎بینا و نابینای مناطق کم‌برخوردار پوشش داده شده است. همچنین تامین هزینه‎های رفت و آمد دانش آموزانی که نیاز به ارجاع به مرکز ریفرال دارند، هزینه اسکان و جراحی ایشان، از مواردی است که تامین هزینه آن نیاز به حمایت خیرین دارد.




اخبــار



گالری

نقاشی دیواری
نقاشی دانش آموزان
سفر


حامیان خیریه