|

|
اولین بار چنین تجربهای را در زلزله بم داشتم: وقتی برای نگهداری بیماران سرپایی منتقل از بم، به ورزشگاه شیرودی رفتم و تک شیفت شبی را گذراندم. در شروع کار مرکز تحقیقات، وقتی «رفتن برای رسیدن»، در فهرست وظایفم قرار گرفت، تسکینی بود برایم در دلتنگی روزهای پرستاری و مراقبت.
آرزوی دوران کودکی، بودن در کنار بچهها و دیدن برق چشمان زلال و پرنور آنها بوده و هست و این دو روز، این برق زیبا را 167 بار، در چشمان تکتک آنها دیدم و از لطف او برای این تجربه، سپاسگزارم. دریافت نوشتههای شیرین، نقاشیهایی اصیل و البته با زبان و نگاه ساده کودکانه، تجربه کار با همکارانی که هر یک دلیلی خالص و متفاوت داشتند برای در کنار هم جمع شدن، گذراندن زمان در کنار خانوادههایی ساده دل، رانندگان مهربان معاونت بهداشت بم همه جزئی از این لطف و تجربه ناب بود.
وقتی صبح روز اول در بدو ورود به مرکز بهداشت ریگان، با تجمع اهالی ریگان مواجه شدم، هر آنچه در ذهن داشتم از نظم و آرامش مراجعین گروه، ویران شد. تنها، همکاری حرفهای، همراهی و صبوری تک تک اعضای تیم بود که توانستیم آن رزو را به جای 5 بعدازظهر، تا 9 شب خدمت کنیم. بخشی از مدیریت شرایط، الویتبندی بود و مجبور بودم تعدادی از مراجعین را پذیرش نکنم و این بخشی از تلخی روزنگارم در بم بود و از یکایک آنها، طلب حلالیت دارم.
هانیه دلشاد
|
|

|
هدف از چنین سفرهای خیرخواهانه کاملا مشخص است "رفع نیازهای سلامتی و در این مورد خاص، حفظ و ارتقا سلامت بینایی.
همیشه بیماران به ما مراجعه میکنند، بسیار پسندیده است که ما به سراغشان برویم، به خصوص سمت کسانی که از مشکلشان آگاهی ندارند و در صورت آگاهی توان علاجش را ندارند.
در این مسیر بهتر است به جهت همافزایی پتانسیل خدمترسانی فراتر از تجویز و تحویل عینک عمل کنیم: مثلآ هزینه سفر و عمل را چاره کنیم.
از پتانسیلهای خیرخواهانه بومی نیز سود ببریم.
یا جهت ارجاع بیماران با بیمارستانهای مادر و مرجع به طریقی هماهنگ باشیم.
محمد خجسته
|
 |
سفر ماهیت زندگی است. معنای زندگی در تعالی و رفتن است نه ماندن و درجا زدن. خوشحالم توانستم جزئی از "رفتن برای رسیدن» باشم. افتخار آشنایی با دوستان فرهیخته، لذتی وصفنشدنی دارد.
دکتر امین دهقانی
|
 |
کودکان را دوست دارم بخاطر سیرت پاک، خندهای از ته دل، نگاه عمیق و چشمان شادابشان.... چمشانی که قرار است هر کدام آیندهای متفاوت و سرنوشتی خاص را ببینند. حیف میشود اگر چشمی از شفاف دیدن محروم باشد و چه بسا بسیار چشمهایی که بخاطر محرومیت به این سرنوشت دچارند...
بم، شهر خاطرات خانههای کاه گلی، شهر نخلهای بند و پرآوازه، با کودکانی زیبا و چشمهایی زیباتر...
روزی که دریافتم این معاینات قرار است فقط برای کودکان باشد، حس خوشایندی سراغم آمد. آن روز گمان نمیکردم با چه وضعیتی از مشکلات چشمی در این دوره سنی مواجه میشوم. در باورم نبود تا چه میزان با انواع عیوب انکساری و تنبلی چشم مواجه خواهم شد. تلخی این موضوع با دیدن ذوقشان در انتخاب عینک، تسکین یافت. چقدر معاشرت کردن با این بچهها در حین معاینات لذتبخش بود تا حدی که حساب زمان از دست خارج میشد. این سفر تجربه بسیار خوب و آموزندهای برای من بود. تجربهای از جنس یادگیری، صبر، مهربانی، گذشت و ...
امید دارم که بازهم بتوانم چنین تجربهای داشته باشم.
به یاد کودکان بم، فهرج، نرماشیر، ریگان: آیدا خالق، محمد هادی، محمد مهدی، ریحانه و ...
صبا جوادی
|
 |
شب آخر است. روی تخت دراز کشیدم. از شدت خستگی خوابم نمیبرد. به آن هشت دقیقهای فکر میکنم که بین آن دو پیام گذشت.
- یک کار نقاشی دیواری برای یک مدرسه است. میآیید؟
- انشاالله در صورت حیات در خدمت هستم!
- خدا لطف حیات به من بخشید و حالا چند روزی است با همسفرانی از جنس آسمان هزار کیلومتر دورتر از خانه هستم. به قدر وسع اندک خود نقشی بر دیوار سیمانی زدم به این امید که فروغ بینایی، همواره همنشین چشمان زیبای کودکان بماند.....
سارا خوشگو
|
 |
سفری خاطرهانگیز، به یادماندنی، در دل کویر. مردمانی خونگرم، ساده و بیریا. لحظه به لحظه این سفر را در زهنم به یادگار خواهم داشت. مردم ساده دل و بچههای پاک با نگاه معصومشان نشان دادند که هنوز مهربانی، محبت، صفا و صمیمیت وجود دارد و چقدر روح تشنه من نیازمند این سفر بود.
با سپاس از استاد محمدی عزیز، خانم دلشاد گرامی و همه دوستان و همکاران نازنین.
به راستی که اسم برازندهای برای این سفر انتخاب شد: «رفتن برای رسیدن». به قول صائب تبریزی که میفرمایند:
«هر چه رفت از عمر یاد آن به نیکی میکنند چهره امروز در آیینه فردا خوش است»
دکتر احسان مرادعلیزاده
|
 |
به نام بینا و نور
نوعدوستی جهانشمولترین آرمان و ارزش نزد آدمیان در گوشه و کنار عالم و در درازنای تاریخ است و رفتن برای رسیدن بم، سفر نوعدوستی بود.
اگر سپاس مخصوص اوست، قدرشناسی از دیگران نیز تنها از عهده او برمیآید اما بگذارید از هانیه دلشاد برای از خودگذشتگی و طاهره معراجیپور برای ذوق در اجرای این برنامه یاد کنم.
دکتر سید فرزاد محمدی
|
 |
بگویم ابتدا نام خدایی که بی اذنش نمیآید صدایی
خداوندی که ذکرش چارهساز است خودش تضمین رفع هر نیاز است
رفتن برای رسیدن به بم یکی از اردوهای جهادی بسیار هیجانانگیز و یکی از آموزندهترین و قشنگترین اردوهایی بود که تصورش هم نمیکردم؛ با وجود داشتن همسفرانی که تکتکشان فوقالعاده آدمهای عجیب و به عبارتی انسان واقعی بودند.
یکی از افتخارات این سفر که نصیب من شد، آشنایی با جناب آقای دکتر محمدی، چشمپزشک و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران که مردی فرون ومتواضع از جسن مردم بود و در اولین برخورد انگار سالهاست ایشان را میشناسم.
و اما یافتههای این سفر، آشنایی با مردمی خونگرم و مهماننواز و کودکانی ساده و بیریا که اکثر این کودکان با شکایت از تاری دید شدید به ما مراجعه کردند.
از یافتههایی که در روستای ریگان، 100 کیلومتری داشتیم کودکانی با بیماری نیستاگموس و استرابیسم (انحراف چشم) همراه با آمبلیوپی و میوپیهای بالا که بیشتر این کودکان قربانیهای ازدواج فامیی وراثت یا قربانیهای فقر و محرومیت بودند که واقعا ناراحتکننده بود.
امیدوارم روزی برسد که دیگر کودکانی ساده و با چهرههای معصوم که قربانی این موارد هستند، نداشته باشیم.
مهدیه امینزاده لنگری
|
 |
بزرگی میگفت: «به زندگی به عنوان یک تجربه یادگیری مداوم نگاه کنید».
من هم در چله زندگیام فرصت مناسبی پیدا کردم تا تجربههای جدید و نابی در کنار دوستان داشته باشم. این دوره کمک کرد تا مسئولیتپذیری به طرز عمیقتری در وجود شکل بگیرد و از همه مهمتر، در کنار همقطارهای عزیز، حین انجام پروژهای اجتماعی با هم خندیدیم و خسته شدیم. کار تیمی یاد گرفتیم و یاد دادیم. خراب کردیم و ساختیم. شخم زدیم و کاشتیم و برداشتیم... به امید آینده.
نسیم قرائیان
|